گزارشی از تلاش پولس یهودی برای تحریف دین مسیحیت
برنابا و حواریون
دوازده حواری به نام «رسولان» خوانده شدند. زیرا حضرت عیسی (ع)، در میانه رسالت خود این دوازده نفر را برای شفا دادن بیماران «ارسال» کرد و حواریون نیز به اذن خداوند، مردم را شفا دادند (متی 10/ 5 ـ مرقس 6/ 7 ـ لوقا 9/ 1) و بدین سبب نزد مردم معتبر شدند (اعمال 2/ 47 ـ غلاطیان 2/ 6). ارسال حواریون لااقل دو فایده داشت: اول اینکه مردمان غلو کننده زمانی که دیدند شبیه معجزات عیسی (ع) از دست شاگردان او نیز صادر میشود از اعتقاد به اینکه عیسی همان «خداوند» است، دست برداشتند. (1) ثانیاً این باعث شد که مردم دوازده حواری عیسی (ع) را بشناسند و آنها را از سایر شاگردان وی جدا کنند. زیرا آنها کسانی بودند که از ابتدا تا انتهای رسالت آن حضرت (که بنا بر قول معروف سه تا چهار سال بوده است) با وی شهر به شهر میگشتند و هرگز از وی جدا نشدند، و لذا هیچ شاگردی رتبه آنها را نداشت. آنها شاهدان اعمال عیسی (ع) بودند و آن حضرت نیز ایشان را برای این مهم انتخاب کرده بود (لوقا 24/ 48 ـ اعمال 4/ 20 ـ قرآن: آلعمران/ 53) تا بعد از او در معبد مقدس بنشینند و زائران یهود را به سخنانی که عیسی (ع) فرموده بود تعلیم کنند. اگرچه حضرت عیسی (ع) به همه بلاد یهود سفر کرده بود ولی مردم هر منطقه فقط قسمتی از سخنان آن حضرت را شنیده بودند و حال میتوانستند سایر سخنان و معجزات آن حضرت را از «رسولان» بشنوند. به سبب این که عیسی (ع) این دوازده نفر را «ارسال» نمود لذا نام خاصّ «رسول» بر ایشان ماند و آنها بدین ترتیب از سایر شاگردان آن حضرت متمایز شدند.
حضرت عیسی (ع) پیامبر جدیدی نبود. او مانند سایر انبیاء یهود برخی تحریفات را که در 1400 سال گذشته از سوی کاهنان و کاتبان به تورات راه یافته بود متذکر میشد (متی 22/ 41 تا 45 و باب 23) و حواریون نیز همچون او، شریعت موسی (ع) را نگاه میداشتند (اعمال 3/ 22 ـ 10/ 28). همان طور که حضرت عیسی (ع) برای غیر یهودیان موعظه نمیکرد حواریون نیز چنین بودند. تفرقه از جایی پیدا شد که برخی مدعی شدند حضرت عیسی (ع) رسالت جهانی داشته و لذا غیریهودیان را وامیداشتند تا تعالیم عیسی (ع) را بپذیرند. این واقعه نخست در انطاکیه رخ داد و حواریون از اورشلیم شخص برنابا را برای رفع این مشکل به آنجا فرستادند:
(19) و اما آنانی که به سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس و اَنطاکیه میگشتند و به هیچ کس به غیر از یهود و بس کلام را نگفتند. (20) لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به اَنطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوند عیسی بشارت میدادند، (21) و دست خداوند با ایشان می بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. (22) اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، بَرنابا را به اَنطاکیه فرستادند. (23) و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که از صمیم قلب به خداوند بپیوندند. (24) زیرا که مردی صالح و پر از روح القدس و ایمان بود و گروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. (25) و برنابا به طرسوس برای طلب سَولُس رفت و چون او را یافت به اَنطاکیه آورد (اعمال، باب 11).
چندی بعد برنابا و پولس ، از سوی حواریون به سفرهای تبلیغی مأمور شدند. از رساله اعمال رسولان برمیآید که مردم شهر ایقونیه و لیکاؤنیه که آنها برای تبلیغ به آنجا رفته بودند، برنابا و پولس را «رسول» یعنی حواری عیسی میدانستند (اعمال 14/ 4 و 14). حتی در شهر اخیر، برنابا را «مشتری» لقب دادند و پولس را «عطارد» خواندند. (برتری سیاره مشتری در نور و بزرگی، بر عطارد که فقط در ایام اندکی در سال دیده میشود واضح است.) اما از آنجا که پولس هرگز حضرت عیسی (ع) را ندیده است پس میتوان نتیجه گرفت که مردم در واقع برنابا را حواری عیسی (ع) خواندهاند. در رساله اعمال رسولان آمده است که در شهر ایقونیه معجزاتی از ایشان صادر شده است (اعمال 14/ 3) که به سبب سابقه سوء پولس انتساب آنها به وی بسیار بعید مینماید.
طبق اذنی که حضرت عیسی (ع) به حواریون خود داده بود فقط دوازده حواری او قادر بودند بعد از وی معجزه کنند (مرقس 16/ 17 و 18). لذا در این ایام برخی معجزات از حواریون صادر گشته بدین طریق صدق آنها را گواهی میداد (نگا. اعمال 2/ 43 ـ 5/ 12 ـ 8/ 6) چنان که برخی معجزاتی که از پطرس صادر شده در رساله اعمال رسولان مذکور است (اعمال 3/ 7 ـ 9/ 34 و 40). پطرس و سایر حواریون روزها به معبد اورشلیم میآمدند و در رواق سلیمان مردم را موعظه میکردند و واضحاً از سایر شاگردان عیسی (ع) متمایز بودند:
(12) و آیات و معجزات عظیمه از دستهای «رسولان» در میان قوم به ظهور میرسید و همه به یکدل در رواق سلیمان میبودند. (13) اما احدی از دیگران جرأت نمیکرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم میداشتند. (14) و بیشتر ایمانداران به خداوند متحد میشدند، انبوهی از مردان و زنان، (15) به قسمی که مریضان را در کوچهها بیرون آوردند و بر بسترها و تختها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلاً سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. (16) و گروهی از بُلدانِ اطراف اورشلیم، بیماران و رنجدیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند. (اعمال، باب 5)
در بند 13 فوق تأکید شده است که هیچ کس نمیتوانست به جمع حواریون ملحق شود. بنابراین، باید پرسید که اگر برنابا از حواریون نیست پس او در جمع دوازده حواری چه میکرده است؟ برنابا چطور میتوانسته وظیفه آنها را در شفای بیماران و موعظه انجام دهد و برای تبلیغ به شهرهای دیگر برود؟ اگر برنابا حضرت عیسی (ع) را ندیده چگونه میتواند در تبلیغ برای آن حضرت از حواریون پیش افتد؟ چرا حواریون به سبب سخنرانیهایش به وی لقب «ابن الوعظ» (برنابا) دادند؟ در این قرائت مسیحیان از برنابا، این پرسشها پاسخی ندارد؛ مگر اینکه به تکلّف قائل شویم که حضرت عیسی (ع) نمیدانسته چه کسی را به عنوان حواری خود انتخاب کند!
پولس و حواریون
ماجرا در خصوص پولس تا حد زیادی مشکوک است. او پس از مدتی که با حواریون دیده شد طبق یک نزاع شدید (که جزئیات آن نقل نشده ولی ظاهراً در خصوص مرقس بود و چندان وجهی نداشت) از برنابا و حواریون جدا شد (اعمال 15/ 39) و در شهرهای یونان و روم برای خود به کار مشغول گشت. پولس در نامهای که به مسیحیان رومی نوشته اذعان کرده که به شهرهایی می رفته که کسی در آنها نام عیسی (ع) را نشنیده باشد:
(20) اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. (21) بلکه چنان که مکتوب است «آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند خواهند فهمید.» (22) بنابراین بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم. (رومیان، باب 15)
آنچه پولس به آن استشهاد کرده در صحیفه اشعیاء نبی آمده است که در خصوص ماشیح یعنی پیامبر خاتم مذکور است که شاهان عالم از حکمت او خواهند شنید: «به سبب او پادشاهان دهان خود را خواهند بست زیرا چیزهایی را که برای ایشان بیان نشده بود خواهند دید و آنچه را که نشنیده بودند خواهند فهمید» (اشعیاء 52/ 15). او به این ترتیب ادعا میکند که عیسی (ع) همان ماشیح موعود است. اما پولس این مطلب را از کجا دانسته است در وقتی که حتی در اناجیل اربعه مسیحی، هیچ گاه عیسی (ع) چنین ادعایی نکرده است، بلکه بر خلاف آن کاهنان را ملامت نموده است که چرا میگویید ماشیح از نسل داوود (ع) میآید؟ مضافاً که هیچ کدام از خصوصیات چهلگانه ماشیح در عهد عتیق بر عیسی (ع) منطبق نمیشود. (2)
آنچه پولس میگفت دو تفاوت عمده با حواریون داشت: اولاً او عیسی (ع) را مصلوب می دانست و ثانیاً آن حضرت را همان پیامبر خاتم و ماشیحِ موعود معرفی میکرد که با آمدنش جهان را پر از عدل و صلح خواهد کرد؛ کسی که همه پیامبران به آمدن او وعده کرده و همه اقوام جهان منتظر ظهور وی و غلبه او بر کافران هستند.
اما واضح است که مصلوب شدن عیسی با ماشیح بودن او تضاد دارد. زیرا اگر عیسی (ع) ماشیح ( منجی جهان ) و رسول خاتم است پس باید طبق وعدههای انبیاء فاتح و پیروز باشد (مزمور 110/ 1) و نه مصلوب و رسوا، و چنانچه مصلوب شده پس گناهکار است و نمیتواند پیامبر و یا حتی انسان صالحی باشد. زیرا حضرت موسی (ع) در تورات حکم کرده است که هر کس در قوم یهود بر دار آویخته شود ملعون خدا است (تثنیه 21/ 23). جالب توجه اینکه پولس نیز به همین جمله تورات استناد کرده و عیسی (ع) را ـ نعوذ بالله ـ ملعون خوانده است (غلاطیان 3/ 13) که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
رساله اعمال رسولان 28 فصل دارد. اما این متن پس از جدایی پولس از حواریون، جانب پولس را میگیرد و از فصل شانزدهم به بعد یکسره حواریون را فراموش کرده به ذکر سفرهای تبلیغی او میپردازد. همچنین از این فصل به بعد، وقایع از دید یک ناظر عینی روایت میشود. به عبارت دیگر، سبک نگارش فصول 1 تا 15 از فصول 16 تا 28 متفاوت است و به نظر میرسد که بعداً با بریدن متن قبلی، وقایع و سفرهای پولس به آن ملحق شده است. علمای مسیحی، لوقای طبیب ( نویسنده انجیل سوم و دوست پولس ) را نویسنده تمام این رساله میدانند در حالی که نام کاتب در هیچ کجا از آن ذکر نشده است.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
1. در قرآن اشارهای به این ماجرا شده است. در مائده /72 مذکور است که حضرت عیسی (ع) یهودیان را موعظه میکرده تا او را «خدا» نخوانند. در سوره صف /14 نیز مذکور است که حضرت عیسی (ع) به کمک حواریون خود توانست بر کافران بنیاسرائیل پیروز شود.
2. واضح است که بر خلاف آنچه مسیحیان معتقدند، حضرت عیسی (ع) ماشیح موعود نیست و آن خصایص متعددی که در کتب انبیاء یهود آمده جز بر حضرت محمد رسول الله (ص) منطبق نمیشود. تنها موردی که در تورات کنونی مطابقت ندارد این است که پیامبر موعود از نسل پسر ذبیح حضرت ابراهیم یعنی اسحاق (ع) است. در حالیکه ذبیح واقعی، اسماعیل (ع) بوده است و این جعل آشکار، در تورات صورت گرفته تا شرافت پیامبر موعود مختص به قوم یهود باشد. این خود موضوع مقاله مفصل دیگری است که راقم این سطور آن را بر اساس تورات کنونی اثبات نموده است و إن شاء الله در کتابی که در دست تدوین است به چاپ خواهد رسید. فقط به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم که تورات اذعان دارد که اسحاق (ع) فرزند دوم حضرت ابراهیم است و مطابق سفر پیدایش 22/ 1 و 2 خداوند از ابراهیم خواست تا یگانه فرزند خود را ذبح کند. لذا این آزمون قبل از تولد اسحاق رخ داده است. و اینکه کاهنان در اینجا نام اسحاق را اضافه کردهاند جعل آشکاری است که موجب تضاد در متن شده است.
نویسنده: امیر اهوارکی
تنظیم و ویرایش : سایت حرف آخر
مقالات مربوطه
- سه شنبه ۱۷ دی ۹۲
- ۱۸:۱۰
- ۲۶۰۴
- ۰