چکیده
«تثلیث» از آموزه هاى بنیادینِ الهیات رایج مسیحى است که بر اساس آن، حضرت عیسى (پسر) یکى از شخصیت هاى سه گانه تثلیث، و در کنار پدر و روح القدس داراى الوهیت است. آموزه تثلیث متأثر از فرهنگ ها و ادیان شرک آمیز به مسیحیت راه یافت. قرآن کریم با روایتى متفاوت و ارائه شخصیت بشرى از عیسى علیه السلام، بنیان هاى فکرى اعتقاد به الوهیت مسیح را به چالش کشیده است. این نوشتار با هدف تبیین دیدگاه انتقادى قرآن کریم، با روش توصیفى ـ تحلیلى به این موضوع پرداخته است. قرآن کریم اعتقاد به الوهیت حضرت عیسى را باورى شرک آلود و آمیخته به تحریف دانسته و با تأکید ویژه بر مفاهیمى مانند پسر مریم، عبداللّه و مخلوق بودن عیسى و نیز گزارش باردارى مریم علیهاالسلام و تولد حضرت عیسى ضمن ارائه شخصیت بشرى از آن حضرت و مادرش، هرگونه اعتقاد به الوهیت آنها را از اساس به چالش مى کشد. روایت قرآن نشان مى دهد که اعتقاد به الوهیت عیسى علیه السلام در زمان آن حضرت وجود نداشته و در دوره هاى بعد پدید آمده است.
کلیدواژه ها: قرآن کریم، الوهیت، حضرت عیسى، تثلیث، مریم علیهاالسلام، اساطیر.
مقدّمه
اعتقاد به الوهیت حضرت مسیح یکى از سه رکن آموزه تثلیث است. قرآن کریم با بیان ویژگى هاى بشرى آن حضرت، به ویژه ماجراى باردارى مریم علیهاالسلام و تولد مسیح و نیز یادکرد مکرر وى با عنوان «پسر مریم»، الوهیت او را رد مى کند. تجزیه و تحلیل آیات قرآن نشان مى دهد که چنین باورى در زمان حیات مسیح وجودنداشت وبعدا پدید آمد.
شخصیت الوهى یا بشرى مسیح علیه السلام در تاریخ مسیحیت منشأ نزاع هاى سخت فکرى بوده است. از نظر تاریخى، الوهیت عیسى علیه السلامبه عنوان «پسر خدا» ابتدا در نوشته هاى پولس بیان شد و بعد در نظریه لوگوسِ یوحنّا شکل فلسفى ترى به خود گرفت. در سال 325م، شوراى نیقیه این نزاع را به نفع معتقدان به الوهیت مسیح علیه السلام پایان داد. مجموعه عهد جدید نیز براساس دو نگرش متفاوت به شخصیت حضرت عیسى، دو نظام الهیاتى کاملاً جدا از هم ارائه مى کند. متکلمان و مفسّران مسلمان هم از دیرباز و بیشتر با رویکرد کلامى و ناظر به آیات قرآن کریم به بررسى انتقادى الوهیت عیسى علیه السلام پرداخته اند. در این باره مقالات و کتاب هاى متعددى نیز نوشته شده است، اما آنچنان که شاید و باید به تجزیه و تحلیل مفاهیم خاصِ به کار رفته درباره عیسى علیه السلام و چرایى تأکید قرآن بر آنها و نیز چرایى گزارش فرازهاى خاص از تاریخ زندگى آن حضرت نپرداخته اند.
این نوشتار در پى پاسخ به این پرسش است که چرا قرآن کریم از حضرت عیسى اغلب با عنوان «پسر مریم» یاد مى کند و نیز آن حضرت در همان آغاز تولد، بر «عبداللّه» بودن خویش و پرداخت زکات و اقامه نماز تا پایان عمر تأکید کرده است؟ برخى جزئیات باردارى مریم علیهاالسلام و تولد عیسى علیه السلام براى چه روایت شده است؟ مهم تر از همه، نظر به زیربنا بودن توحید در آموزه هاى قرآن، نگرش انتقادى آن درباره اعتقاد به الوهیت حضرت عیسى چیست؟
ارائه تصویرى از «مُهَیمِن» بودن قرآن کریم نسبت به کتب مقدسِ پیش از خود، به دست دادن تعریفى روشن و درست از شخصیت عیسى علیه السلام و زدودن گرد و غبار تحریف از چهره آن حضرت و نیز فراهم ساختن زمینه هم اندیشى و درک متقابل میان مسلمانان و مسیحیان، اهمیت و ضرورت این پژوهش را مى رساند. مهم تر از همه، با توجه به تبلیغ هدفمند و تلاش هاى تبشیرى مسیحیت در ایران اسلامى، نقدِ کلیدى ترین باور مسیحیان با تأکید بر دیدگاه قرآن کریم اهمیت و ضرورتى دوچندان یافته و مى تواند طراز پذیرفته شده اى را در اختیار مسلمانان قرار دهد تا بتوانند براساس آن، میزان اعتبار مسیحیتِ رایج را در مقایسه با اسلام مورد محک قرار دهند.
در این نوشتار، دیدگاه انتقادى قرآن کریم درباره الوهیت آن حضرت در دو بخش کلى تجزیه و تحلیل شده است. در بخش نخست ، با تحلیل مفاهیمى مانند پسر مریم، عبداللّه و باردارى مریم، تولد مسیح و سایر ویژگى هاى بشرى آن دو، شخصیت بشرى وى ترسیم و دلیل تأکید قرآن بر این مفاهیم و فرازهاى خاصى از زندگى آنان روشن شده است و در بخش دوم، عبودیت و بندگى آن حضرت براى خداوند و ناهمخوانى آن با الوهیت بررسى و در نتیجه، الوهیت وى از دیدگاه قرآن کریم رد شده است.
«تثلیث، اساطیر و الوهیت» کلیدى ترین مفاهیم این پژوهش به شمار مى روند. «تثلیث» آموزه اى بنیادین در الهیات مسیحى و مبتنى بر الوهیت خداى سه گانه پدر، پسر و روح القدس است. «اسطوره» به معناى دقیق اصطلاحى آن (mythe) به دسته اى از گزاره هاى دینى (دین به معناى عام) گفته مى شود که با ساختار روایى ـ داستانى و خاستگاهى غالبا ناشناخته، از شخصیت ها، حوادث، روابط، سرزمین ها، اماکن و امورى حکایت مى کند که فراطبیعى، خارق العاده و قدیمى بودن از ویژگى هاى اصلى آن بوده، کاملاً با واقعیت هاى روزمره زندگى ما تفاوت دارند. شخصیت هاى اساطیرى اغلب، خدایان و آلهه ها و گاه حیوانات، گیاهان، کوه ها، یا رودخانه ها هستند. «الوهیت» به معناى داشتن شأن خدایى است.
البته در میان تفاسیر تفسیر المیزان علّامه طباطبائى، تفسیر کبیر فخررازى در ذیل آیات مربوط و به صورت متفرقه بیش از منابع دیگر به این موضوع پرداخته اند.
شخصیت حضرت عیسى در الهیات مسیحى
همچنان که دانشمندان و پژوهشگرانِ کتاب مقدّس و مسیحیت نیز معتقدند، مجموعه عهد جدید بر اساس دو نگرش کاملاً متفاوت به شخصیت حضرت عیسى، دو نظام الهیاتى کاملاً جدا از هم ارائه مى کند (ر.ک: ناس، 1373، ص 614؛ ایلخانى، 1386، ص 2120؛ سلیمانى اردستانى، 1381، ص 9888؛ توفیقى، ص 174ـ175). رساله هاى پولس، انجیل و نامه هاى یوحنّا، اساس الهیات مبتنى بر الوهیت و خدا بودن حضرت عیسى و اناجیل سه گانه متى، مَرقس و لوقا و بخش هاى دیگر عهد جدید مبناى الهیات مبتنى بر انسان، بنده و پیامبر بودن اوست (ر.ک: انجیل یوحنا، 1:1ـ3و14؛ 30:10؛ رساله پولس به فیلیبا، 5:2ـ7؛ رساله پولس به رومیان، 5:10ـ15؛ 8:14ـ17؛ انجیل متى، 5:17ـ19؛ 17:10؛ 18:12؛ انجیل لوقا، 3:23ـ28؛ اعمال رسولان، 3:13). اناجیل یادشده از جمله به سبب اشتراک در ارائه شخصیت بشرى از حضرت مسیح، به «اناجیل همنوا» معروفند. نظام اعتقادى مبتنى بر الوهیت حضرت عیسى را پولس بنیان نهاد و آن دیگرى را حواریان مسیح علیه السلام به سرکردگى پطرس نمایندگى مى کردند. نزاع فکرى و اعتقادى طرف داران دو دیدگاه تا نیمه نخست قرن چهارم میلادى (325م) ادامه داشت تا اینکه ارباب کلیسا سرانجام در نشستى موسوم به «شوراى نیقیه» مسیح شناسى پولس را به رسمیت شناختند (ناس، 1373، ص 633ـ634؛ دورانت، 1378، ج 3، ص 770). در دوره هاى بعد با پیدایش اعتقاد به الوهیت روح القدس، عقیده تثلیث شکل گرفت.
عقیده تثلیث (TRINITY) که الوهیت حضرت عیسى محورى ترین مؤلفه آن است، در الهیات رایجِ مسیحى آموزه اى بنیادین است و الوهیت خداى سه گانه پدر، پسر و روح القدس را بیان مى کند (هاکس، 1377، ص 344ـ345؛ میشل، 1381، ص 73 و 75ـ76). این نظریه بیانگر ادراک بخش وسیعى از مسیحیت درباره خدا به عنوان یک حقیقت سه گانه است. بر اساس این بیان، وجود و ذات الهى، یگانه است؛ ولى در سه شخص یا اُقْنومِ متمایزِ پدر، پسر و روح القدس بروز و ظهور یافته است و آن سه در عین داشتن تشخص و تمایز، داراى یک ذات بوده و از یکدیگر جدا نیستند. در آثار متکلمان و نویسندگان مسیحى با تأکید بر توحید و اهمیت زیادى که ادراکِ یگانگى خدا در مسیحیت دارد، هرگونه تفسیرى از تثلیث و سه گانگى ذات خدا در صورت ناسازگارى با وحدانیت او رد، و تثلیث، توحید مسیحى و تلاشى براى بیان یگانگى خدا خوانده شده است (میشل، 1381، ص 75؛ ایلخانى، 1382، ص 99).
تأکید بر یگانگى در عین سه گانگى ذات خداوند، نظریه تثلیث را تناقض آمیز و فهم و پذیرش آن را بسیار دشوار کرده است. تلاش تاریخى متفکران مسیحى براى به دست دادن تفسیرى روشن در این زمینه بیش از پیش ابهام آفرین و نافرجام ارزیابى شده است (میشل، 1381، ص 72ـ75؛ ایلخانى، 1382، ص 98ـ100). بر این اساس، تعریف بر جاى مانده در میراث کلامى و نظرى مسیحیت در نهایت تثلیث را یک راز سر به مُهر قدسى و امرى برهان ناپذیر و فراعقلى مى شناساند که به سبب محدودیت وجودى و ذهنى بشر، در فهم و ادراک وى نمى گنجد (میشل، 1381، ص 75؛ دورانت، 1378، ج 3، ص 770).
شخصیت بشرى حضرت عیسى در قرآن
قرآن کریم در سطحى نسبتا گسترده به نقد مستقیم و مستقل الوهیت حضرت عیسى از یک سو و نقد آموزه تثلیث از سوى دیگر، پرداخته است. البته قرآن کریم از واژه «تثلیث» و شخصیت هاى سه گانه آن در کنار یکدیگر به صراحت یاد نکرده است؛ اما آیات زیادى با آموزه مزبور و بنیادهاى فکرى و فلسفى آن، از جمله اعتقاد به الوهیت حضرت عیسى پیوند مستقیم و غیرمستقیم دارند. قرآن مجید دو بار به مفهوم اصطلاحى تثلیث پرداخته و با کفرآلود و غلوآمیز خواندن و نیز اشاره به زمینه هاى پیدایش آن و عذاب دردناکى که در پى دارد، آن را مورد نفى و نقد صریح قرار داده است (نساء: 171؛ مائده: 73ـ75). در دسته اى دیگر از آیات با ارائه خداشناسى توحیدى و متفاوت با عهد جدید، مبانى و مفاهیم اصلى تثلیث، مانند فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدا بودن مسیح علیه السلام و این همانى اللّه و مسیح به شدت انکار و بر بشر و پیامبر بودن و عدم استنکاف وى و فرشتگان مقرّب، از جمله روح القدس، از بندگى خدا و انکار هرگونه دعوت مردم از سوى حضرت عیسى به بندگى خویش و مادرش تأکید شده است (براى نمونه، ر.ک: بقره: 116؛ نساء: 171ـ172؛ مائده: 17و 72؛ انعام: 101؛ توبه: 30).
قرآن مجید همچنین زمینه هاى پیدایش اعتقاد به الوهیت مسیح علیه السلام را نیز از زوایاى مختلفى به چالش کشیده است. توضیح اینکه آفرینش غیرعادى حضرت عیسى در پى نفخه الهى و بدون نقش پدر، برخاستن وى از میان مردگان پس از مصلوب شدن (بنا به گزارش کتاب مقدس) و نیز معجزات آن حضرت، مانند زنده کردن مردگان، از مستندات اعتقاد به الوهیت مسیح و فرزند خدا بودن وى است. بر همین اساس، قرآن کریم این مبانى و زمینه ها را از اساس به چالش کشیده است؛ به این معنا که همه این موارد را مستند به اذن، اراده و قدرت خداوند دانسته و دلالت آن بر الوهیت حضرت عیسى را نفى کرده است. نیز در تبیین شخصیت عیسى علیه السلام و نفى الوهیت و پسر خدا بودن وى، بر مفاهیمى همچون بشر، بنده خدا و پیامبر بودن او تکیه و تأکید کرده و فراتر از آن را نفى مى کند. در این نوشتار به تحلیل مهم ترین موارد این مفاهیم مى پردازیم:
1. مخلوق بودن حضرت عیسى
قرآن کریم ضمن تصریح به آفریده و مخلوق بودن حضرت مسیح، آفرینش او را همانند خلقت آدم علیه السلام مى خواند: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ»(آل عمران: 59)؛ یعنى اگر آفرینش غیرعادى (بدون پدر یا مادر) گواه و آیتِ الوهیت باشد، باید درباره آدم نیز چنین پنداشته شود، درحالى که مسیحیان، به الوهیت و فرزند خدا بودن وى اعتقاد ندارند (طباطبائى، 1393ق، ج 3، ص 212). براساس احادیث و گزارش هاى تاریخى، این آیه در پاسخِ گروهى از علماى مسیحى نجران نازل شد. آنان نظر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را درباره حضرت عیسى پرسیدند. رسول خدا صلى الله علیه و آله او را «بنده» و «آفریده» خدا خواند که مانند دیگران مى خورد، مى آشامید و مواد زاید آن را دفع مى کرد. علماى مسیحى با پرسش درباره پدر عیسى علیه السلام و اشاره به آفرینش اعجازین وى، او را پسر خدا و داراى الوهیت دانستند. پیامبر صلى الله علیه و آله با اعتراف گرفتن از آنان درباره غذا خوردن، نوشیدن و دفع کردن حضرت آدم علیه السلام، درباره پدر و مادر وى پرسید. عالمان مسیحى که باورى به الوهیت یا پسر خدا بودن حضرت آدم علیه السلامنداشتند، در پاسخ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درمانده شدند (طبرسى، 1406ق، ج 2، ص 309ـ310؛ طباطبائى، 1393ق، ج 3، ص 212). آیه مورد بحث که در چنین فضایى نازل شد، داراى دو استدلال در نفى الوهیت حضرت عیسى است. نخست اینکه آن حضرت را آفریده خدا مى خواند و کسى که آفریده الهى و در پیدایش خود نیازمند به دیگرى است، هرگز شایسته الوهیت و خدایى نیست. دوم اینکه آفرینش حضرت عیسى هرچند خارق العاده و شگفت انگیز است، ولى فراتر از آفرینش حضرت آدم علیه السلام نیست. آفرینش حضرت آدم علیه السلام به مراتب شگفت انگیزتر از خلقت عیسى علیه السلام است؛ زیرا حضرت عیسى فقط پدر نداشت، اما حضرت آدم علیه السلام افزون بر پدر، مادر هم نداشت. اگر آفرینش بدون پدر دلیل بر پسر خدا بودن و الوهیت حضرت عیسى باشد، خلقت آدم علیه السلام باید به طریق اولى چنین اقتضایى داشته باشد، درحالى که مسیحیان به چنین چیزى باور ندارند؛ بنابراین، بُنُوَّت و الوهیت حضرت عیسى علیه السلام نیز درست نیست و نباید به آن معتقد شد (طباطبائى، 1393ق، ج 3، ص 212).
2. عیسى علیه السلام پسر مریم علیهاالسلام
قرآن کریم در تبیین شخصیت عیسى علیه السلام و نفى الوهیت و پسر خدا بودن وى، از یک سو، با «پسر مریم» خواندن وى، «فرزند خدا» بودن و الوهیت او را نفى مى کند؛ زیرا «پسر مریم» بودن مى طلبد وى نیز مانند دیگر آدمیان دوران جنینى، تولد و پرورش در دامن مادر را گذرانده باشد. از سوى دیگر، در بیان ارتباط و نسبت عیسى علیه السلامبا خدا و چگونگى آفرینش او، وى را فرستاده و کلمه القاشده خدا به مریم علیهاالسلام و روحى از جانب خدا خوانده و ضمن دعوت مسیحیان به ایمان و عقیده درست درباره خدا و پیامبران، آنها را از اعتقاد به تثلیث باز مى دارد.
بررسى آیات مربوط نشان مى دهد که قرآن کریم تأکید ویژه اى بر معرفى حضرت عیسى با عنوان «پسر مریم» دارد. آیات قرآن قریب 21 بار عنوانِ «ابن مریم» را با ترکیب «عیسى ابن مریم» (بقره: 87و253؛ آل عمران: 45؛ نساء: 171و157؛ مائده: 46، 78، 110، 112، 114، 116؛ مریم: 34؛ احزاب: 7؛ حدید: 27؛ صف: 6و14) و «مسیح ابن مریم» (مائده: 17، 72، 75؛ توبه: 31) درباره آن حضرت به کار برده است. درحالى که یادکرد وى با نام «عیسى» و «مسیح»، بدون به کارگیرى «ابن مریم» به ترتیب 9 و 3 بار بیشتر نیامده است (بقره: 136؛ آل عمران: 52، 55، 59، 84؛ نساء: 163؛ انعام: 85؛ شورى: 13؛ زخرف: 63 و 75؛ نساء: 172؛ مائده: 72؛ توبه: 30). البته در برخى از همین موارد هم «پسر مریم» بودن به روشنى از سیاق و قرائن موجود فهمیده مى شود. یادکرد افراد با تأکید بر نام یکى از پدر یا مادر، آن هم با چنین حجمى، درباره هیچ یک از پیامبران و شخصیت هاى دینى و تاریخى قرآن سابقه ندارد. حتى درباره حضرت آدم علیه السلامنیز عنوانى که به نوعى بر ابوالبشر بودن با هدف نفى الوهیت یا بنوت وى تأکید کند به کار نرفته است؛ زیرا به رغم اینکه آفرینش وى به مراتب از خلقت حضرت عیسى علیه السلام شگفت انگیزتر بود، کسى درباره او معتقد به الوهیت و بنوت نبود و نیازى به این گونه قیود و اوصاف احترازى احساس نمى شد. بنابراین، روشن مى شود که تأکید بر عنوان «ابن مریم» که صریحا بشر بودن و انسان زادگى حضرت عیسى علیه السلام را رسانده و اعتقاد به پسر خدا بودن و الوهیت او را از منظر قرآن کریم نفى مى کند، دقیقا ناظر به عقیده مسیحیان درباره بنوت و الوهیت آن حضرت و نفى صریح آن است.
قرآن کریم افزون بر اطلاقِ «پسر مریم»، حوادث و مراحلى را براى پیدایش و رشد و تکامل جسمانى حضرت عیسى گزارش مى کند که در عین خارق العاده بودن، صورت طبیعى آنها درباره انسان هاى دیگر نیز صادق است. این دسته از آیات که تصویرى کامل از «پسر مریم» بودن حضرت عیسى علیه السلام و هویت «بشرى» او را به نمایش مى گذارد، به بیان امورى مانند باردارى مریم علیهاالسلام، درد زایمان وى، به دنیاآوردن عیسى علیه السلامو دوران نوزادى وى پرداخته است.
1ـ2. باردارى مریم علیهاالسلام: سخنان رد و بدل شده میان فرشته الهى و حضرت مریم علیهاالسلام، کاملاً گویاى هویت «بشر»ى آن بانوست و ناگزیر فرزندى که از وى به دنیا مى آید، جز انسان نمى تواند باشد. هنگامى که فرشته الهى به شکل انسانى کامل در خلوتگاه مریم علیهاالسلام ظاهر شد، آن حضرت وى را مردى پنداشت که قصد تعرض و دست درازى به او را دارد؛ ازاین رو، به وى گفت که اگر انسان باتقوایى است، از شرّ او به خدا پناه مى برد. فرشته خود را فرستاده خدا خواند که مى خواهد پسر پاکیزه اى به وى دهد. حضرت مریم با بهت و ناباورى تمام از این سخن در شگفت شد؛ چراکه وى دوشیزه اى باکره بود، نه همسرى داشت و نه از راه نامشروع با مردى درآمیخته بود. فرشته، باردار شدن وى بدون هرگونه رابطه اى را براى خداوند کارى به غایت آسان خواند و اینکه خداوند مى خواهد فرزند او را با چنین آفرینشى آیت قدرت و نشانه رحمت خویش براى مردم قرار دهد (مریم: 16ـ21؛ و نیز، انجیل لوقا 26:1ـ28).
این سخنان به روشنى نشان مى دهد که حضرت مریم هیچ گونه ذهنیتى فراتر از بشر بودن درباره خود و فرزندش نداشت. او خود را یک انسان از نوع زن مى دانست که امکان دارد مورد تعرض انسان دیگرى از نوع مرد قرار گیرد. رابطه جنسى زن و مرد، نمونه هاى عینى آن، امکان تعرض مردان به زنان، اختصاص این موضوع به مردان بى تقوا و بسیارى دیگر از مسائل و مختصات نوع بشر، کاملاً براى وى شناخته شده بود. همچنین وى خود را دوشیزه، داراى قابلیت براى ازدواج و باردارى مى دانست و اینکه بچه دار شدن وى بدون ارتباط جنسى با یک «بشر» امکان پذیر نیست و چون او هیچ نوعى از این رابطه را تجربه نکرده بود، به صورت طبیعى، امکان بچه دار شدنش وجود نداشت. بنابراین، حضرت عیسى که در چنین فرایندى به وجود آمده است، بشرى بیش نیست و هرگز نمى تواند خدا باشد.
2ـ2. تولد حضرت عیسى: قرآن کریم در ادامه، باردار شدن مریم علیهاالسلام، تولد حضرت عیسى علیه السلام و واکنش اطرافیان به آن را گزارش کرده است. مریم مقدس با بروز آثار باردارى، به نقطه اى خلوت و دورافتاده رفت و از شدت درد زایمان به نخل خرما پناهنده شد. آن بانوى پاکدامن با تصور قضاوت و سخنان مردم درباره خود و شدت شرم از آن، آرزو کرد که اى کاش پیش از این مى مرد و بکلى فراموش مى شد. عیساى نوزاد به قدرت الهى سخن گفت. خدا از مریم علیهاالسلام خواست تا از آب نهر زیرپایش نوشیده و از خرماى تازه نخل تناول کند و اگر کسى چیزى از وى پرسید، پاسخ او را به نوزادش واگذارد. مردم با دیدن مریم علیهاالسلام و با تصور نامشروع بودن نوزاد وى، به سختى او را نکوهش کرده و به باد ملامت گرفتند. آنان با اشاره به شخصیت شناخته شده مریم به عنوان بانویى مقدس و خاندان وى که به پاکى و قداست شهره بودند، انگشت حیرت به دندان گزیدند (مریم: 22ـ28).
براساس این آیات، حضرت عیسى مانند هر انسان دیگرى، هرچند با برخى تفاوت هاى خارق العاده، در رحم مادر قرار گرفت و از وى متولد شد. مادر او همانند زنان دیگر درد زایمان کشید. همه این موارد از ویژگى هاى بشرى است. همچنین آیات یادشده نشان مى دهد که افزون بر مریم علیهاالسلام، هیچ کس دیگرى تصورى درباره الوهیت فرزند وى نداشت و هرگز تولد خارق العاده او را گواه الوهیت یا پسر خدا بودن وى ندانست. اگر چنین ذهنیتى وجود داشت، هرگز مریم مقدس ناگزیز نبود براى گریز از نکوهش و نگاه ملامت بار و سخنان زهرآگین مردم به جاى دورافتاده اى پناه برده و آرزوى مرگ کند. او مى دانست که مردم نسبت نارواى تردامنى به وى خواهند داد و چنین هم شد. همچنین حضرت مریم و نوزاد وى، در پاسخ به این نسبت ناروا هیچ اشاره اى به الوهیت و پسر خدا بودن عیسى علیه السلام نکردند. بر همین اساس، مى توان به یقین ادعا کرد که ایده الوهیت و پسر خدا بودن حضرت مسیح با استناد به تولد خارق العاده او، در دورهاى بعد پدید آمد. براساس گزارش صریح انجیل لوقا نیز، مردم عیسى علیه السلام را پسر یوسف (شوهر مریم) مى دانستند. در این انجیل، نام همه اجداد پدرى حضرت عیسى از یوسف تا حضرت آدم علیه السلام ذکر شده است (انجیل لوقا 3:23ـ28).
نتیجه اینکه گزارش قرآن کریم به رغم صراحت آن درباره تولد اعجازین حضرت عیسى، هیچ نسبتى فراتر از بندگى و بشر بودن او را دربر ندارد. این دلالت با دو مفهوم «روح» و «کلمه» پیوند داده شده است (نساء: 171). بر این اساس، تولد آن حضرت از نظر قرآن چنین است: خداوند فرشته اى را که از او با عنوان «روح ما» یاد مى کند (مریم: 17) فرستاد تا به مریم بشارت فرزندى را بدهد که «کلمه اى» از خداست (آل عمران: 45). تولد او از مادرى باکره با دمیده شدن روح الهى و با گفتن کلمه «کن» انجام گرفت (آل عمران: 47 و نیز ر.ک: بقره: 117؛ مریم: 35؛ انبیاء: 91؛ تحریم: 12).
3. نیازهاى بشرى حضرت عیسى
قرآن کریم در شمارى دیگر از آیات با صراحتى بیشتر از ویژگى ها، نیازمندى ها و ناتوانى هاى مسیح علیه السلام یاد کرده است. در این آیات، ضمن ارائه تعریفى درست از معناى الوهیت، شخصیتى بشرى از آن حضرت به تصویر درآمده است که هرگز با الوهیت او سازگار نیست. تصریح بر غذا خوردن او و مادرش و فقدان هرگونه مالکیتى نسبت به سود و زیان مردم از این قبیل است (مائده: 75ـ76).
غذا خوردن، بیش از هر ویژگى دیگر بر نیازمندى، مادى و جسمانى بودن انسان دلالت مى کند؛ چراکه ناگزیر ویژگى هایى همچون گرسنگى، سیرى، تشنگى، سیراب شدن، هضم، جذب، دفع و برخوردارى از دستگاه گوارش، گوشت، استخوان و مانند آن را به همراه دارد و قطعا موجودى با این ویژگى هاىِ مادى و جسمانى هرگز نمى تواند خدا باشد. شایان توجه اینکه در اناجیل موجود گزارش هاى صریح و زیادى درباره خوردن و آشامیدن و دیگر ویژگى هاى بشرى حضرت عیسى آمده است (ر. ک: کتاب مقدس، متى، 1:18، 25؛ 4:2؛ 25:35ـ36؛ 26:18، 23ـ29). شاید با توجه به همین نکته است که خداوند از اینکه به رغم چنین استدلالى روشن بر بطلان الوهیت مسیح علیه السلام، باورمندان تثلیث همچنان بر آن پاى فشرده و از پذیرش حق روى برمى گردانند، آن را مایه شگفتى مى خواند: «انظُر کَیفَ نُبَینُ لَهُمُ الأیتِ ثُمَّ انظُر اَنّى یؤفَکون» (مائده: 75).
4. دوره هاى مختلف سنّى حضرت عیسى
انسان در فرایند رشد طبیعى، مراحل مختلفى همچون نطفه بودن، دوران جنینى، کودکى، جوانى، میان سالى، پیرى، کهن سالى و مرگ را طى مى کند. براساس آیات قرآن کریم، خداوند با اشاره به سخن گفتن حضرت عیسى با مردم در گهواره و دوران کهولت، آن را با تأیید و کمک روح القدس، و از نعمت هاى خویش بر وى دانسته است (مائده: 110). با توجه به اینکه اناجیل چهارگانه و نقل مشهور، عمر حضرت عیسى علیه السلام را 33 سال گفته اند، مفسّران درباره تفسیر «کهلا» به اختلاف گراییده اند. میان سالى، بزرگ سالى و کهولت ِهنگام بازگشت در آخرالزمان از جمله تفاسیر گفته شده است (ر.ک: طبرى، 1415ق، ج 3، ص 371؛ طوسى، بى تا، ج 2، ص 463؛ طبرسى، 1406ق، ج 2، ص 295). به هر حال، گزارش قرآن کاملاً گویاى این مطلب است که آن حضرت مراحل گوناگون جنینى، نوزادى، کودکى، نوجوانى، جوانى و میان سالى را طى کرده است و با این سیر تحول و دگرگونى در فرایند رشد و تکامل نمى تواند الوهیت داشته باشد.
از سوى دیگر، قرآن کریم از مرگ و رستاخیز حضرت عیسى سخن گفته است (مریم: 33ـ34) و اینکه اگر خداوند بخواهد او و مادرش و همه ساکنان روى زمین را هلاک سازد، احدى نمى تواند بر قدرت و اراده الهى اثر گذاشته و از آن جلوگیرى کند (مائده: 17). بنابراین، وى قدرت دفاع از خویش و رهایى از مرگ را ندارد. روزى ناگزیر از این جهان رخت برخواهد بست. دوباره زنده خواهد شد و مانند همه انسان ها داراى قیامت و معاد است و هیچ یک از این ویژگى ها با الوهیت وى سازگار نیست و همه آنها بشر بودن وى را گواهى مى کنند.
5. عیسى علیه السلام پیامبر خدا
قرآن کریم پس از کفرآمیز خواندن تثلیث و تهدید کافران، با هدف ارائه دیدگاه خود درباره شخصیت مسیح و نفى الوهیت آن حضرت، از جمله او را پیامبرى همانند پیامبران پیش از وى مى خواند که هیچ شأنى فراتر از رسالت ندارد (مائده: 75). آیات دیگر قرآن نیز به صراحت نشانگر آن است که وى هیچ شأنى فراتر از یک پیامبر الهى ندارد. این آیات چند دسته اند. در برخى از آنها، سخنان خداوند درباره حضرت عیسى گزارش شده و در برخى دیگر، به سخنان خود آن حضرت یا حواریون و دیگران درباره وى پرداخته شده است. در همه این آیات، حضرت عیسى فقط و فقط به عنوان یک پیامبر معرفى و مورد خطاب قرار گرفته یا سخن گفته است. براى نمونه، قرآن کریم از زبان خداوند از نزول وحى (نساء: 163) و کتاب آسمانى انجیل بر وى خبر داده (مائده: 46؛ حدید: 27) و رسالت او را در میان بنى اسرائیل (آل عمران: 49؛ صف: 6) و دنباله رسالت پیامبران پیشین مى خواند (حدید: 25ـ26؛ بقره: 87). همچنین قرآن کریم براى آن حضرت معجزاتى را یاد کرده (آل عمران: 49)، از ایمان گروهى به وى و تکذیب او از سوى گروهى دیگر خبر داده (صف: 14 و نیز 6؛ آل عمران: 49ـ55) و سخنان وى در دعوت و هدایت مردمان (زخرف:63ـ64؛ آل عمران: 51) را گزارش کرده است. این نمونه ها به روشنى نشان مى دهد که حضرت عیسى از نظر قرآن کریم یکى از پیامبران الهى و مانند همه آنها بشر و فاقد هرگونه الوهیت و خدایى است.
6. عبادت و بندگى حضرت عیسى
بندگى و «عبداللّه» بودن حضرت عیسى یکى از ویژگى ها و مفاهیم شاخصى است که قرآن کریم آن را با تأکیدى خاص و جهت دار درباره وى به کار برده است (ر.ک: انجیل متى 4:1ـ2؛ انجیل مرقس 1:35). بر اساس روایت قرآن کریم، حضرت عیسى از لحظات آغازین تولد تا پایان زندگى ظاهرى به بندگى خدا پرداخت و مردم را هم به سوى آن فراخواند. بر پایه گزارش قرآن، عیساى نوزاد در همان روزهاى آغازین تولد و براى دفاع از مادرش در برابر اتهام آلوده دامنى لب به سخن گشود و پیش از هر سخنى، خود را «عبداللّه» خواند و از توصیه خداوند به وى مبنى بر خواندن نماز و پرداخت زکات تا پایان عمر سخن گفت (مریم: 29ـ32). گویا خداوند ناظر به عقیده الوهیت حضرت عیسى که چندین دهه پس از ولادت وى پدید خواهد آمد، از همان زمان تولد حضرت عیسى علیه السلام و به صورت تکوینى و از زبان خود آن حضرت بر آن مهر بطلان مى زند. نماز و زکات، آن هم در همه عمر، عبودیت و بندگى و «عبداللّه» بودن آن حضرت را عینیت خارجى بخشیده و به منصه ظهور مى رساند. مفسّران این سخنان را ناظر به نقد عقیده مسیحیان دانسته و گفته اند: سخن گفتن حضرت عیسى در گهواره معجزه بزرگى است، ولى به سبب تعارض سخنان وى با عقیده رایج مسیحیان درباره عیسى علیه السلام، آن را گزارش نکرده اند. توضیح اینکه اناجیل چهارگانه سخن گفتن حضرت عیسى علیه السلام در گهواره را روایت نکرده اند، ولى این مطلب در انجیل موسوم به انجیل کودکى عیسى، که از نظر کلیساى مسیحى جزو کتاب هاى «اُپوکریفا» و غیرمعتبر مى باشد، آمده است.
افزون بر اقرار حضرت عیسى به عبودیت خویش، دعوت به بندگى و عبودیت خداى یگانه، یکى از آموزه هاى بنیادین آن حضرت بود. براساس گزارش قرآن کریم، حضرت عیسى در کنار اعتقاد به یگانگى خداوند و دعوت بنى اسرائیل به پرستش و بندگى خداى یگانه، آن را صراط مستقیم نامیده و از کفر بودن شرک به خدا، محرومیت مشرکان از بهشت و مأواگزینى آنان در آتش و بى یار و پناه ماندنشان سخن مى گفت (مائده: 72؛ آل عمران: 51). بنابراین، قرآن کریم این باور و استدلال احتمالى مسیحیان را که اعتقاد به الوهیت مسیح ریشه در سخنان و تعالیم آن حضرت داشته باشد، به اشکال مختلف رد کرده است؛ با این بیان که او همانند دیگر پیامبران، ضمن دعوت مردم به توحید و یگانه پرستى، آنان را از شرک بازداشته و نسبت به پیامدهاى ناگوار آن هشدار مى داد (نساء: 172؛ مائده: 116ـ117).
از منظر قرآن کریم، اصولاً ادعاى الوهیت از سوى حضرت عیسى از بنیاد ناممکن است؛ چراکه اساسا یک انسان برگزیده به عنوان پیامبر و برخوردار از کتاب آسمانى و حکمت الهى، هرگز ادعاى الوهیت نکرده و مردم را به کفر و شرک فرانمى خواند (آل عمران: 79ـ80)؛ زیرا تربیت، هدایت و شخصیت الهى او چنین اجازه اى نمى دهد. از سوى دیگر، قرآن کریم با استناد به اینکه مسیح و فرشتگان مقرّب، از جمله روح القدس، به سبب آگاهى از فرجام کار، هرگز از بنده خدا شدن، سر باز نمى زنند، الوهیت آنان را به طور کلى، چه در قالب فرزندى خدا و چه در شکلى دیگر، نفى و تثلیث را نقد بنیادین مى کند.
نتیجه گیرى
اندیشه الوهیت مسیح علیه السلام به وسیله پولس و یوحنا و متأثر از اندیشه هاى فلسفى یونان پدید آمد. این موضوع تا آغاز قرن چهارم میلادى منشأ نزاع سخت ارباب کلیسا بود. در آغاز قرن چهارم با رأى شوراى نیقیه الوهیت مسیح علیه السلام رسمیت یافت. برخلاف نامه هاى پولس و انجیل و نامه هاى یوحنا، بخش هاى دیگر عهد جدید بر بشر، بنده و پیامبر خدا بودن مسیح علیه السلام تأکید مى کند. آموزه هاى قرآن درباره عیسى علیه السلام اغلب ناظر به نقد دیدگاه رایج مسیحیان درباره شخصیت مسیح علیه السلام و هماهنگ با الهیات مسیحى مبتنى بر بشر بودن آن حضرت است. قرآن کریم، عیسى علیه السلام را آفریده، بنده و پیامبر خدا و پسرِ مریم دانسته و خدا بودن او را نفى مى کند. بر همین اساس، قرآن تأکید ویژه اى بر معرفى وى با عنوان «پسر مریم» دارد. همچنین براساس روایت قرآن کریم، آن حضرت دوران جنینى را در شکم مادر گذراند و مانند هر انسان دیگرى، مرحله به دنیا آمدن را طى کرد و در دامن مادرش بزرگ شد. او همانند انسان هاى دیگر غذا مى خورد و مراحل مختلف کودکى، نوجوانى، جوانى و میان سالى را پشت سر نهاد. قرآن کریم از امکان مرگ درباره وى نیز سخن گفته است. با این اوصاف، وى نمى تواند خدا باشد. در زمان حیات حضرت عیسى هیچ ذهنیتى درباره الوهیت وى وجود نداشت و چنین باورى بعدها پدید آمد.
منابع
ایلخانى، محمد (1382)، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، تهران، سمت.
توفیقى، حسین (1384)، آشنایى با ادیان بزرگ، چ هفتم، تهران، سمت.
دورانت، ویل (1378)، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، چ هشتم، تهران، علمى و فرهنگى.
سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم (1381)، مسیحیت، قم، زلال کوثر.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1393ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، چ سوم، بیروت، اعلمى.
طبرسى، فضل بن حسن (1406ق)، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفة.
طبرى، محمدبن جریر (1415ق)، جامع البیان، به کوشش صدقى جمیل، چ سوم، بیروت، دارالفکر.
طوسى، محمدبن حسن (بى تا)، التبیان، به کوشش احمد حبیب عاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
میشل، توماس (1377)، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان.
ناس، جان. بى (1379)، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، چ دهم، تهران، علمى و فرهنگى.
هاکس، مستر (1377)، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر.
منبع: مجله معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 187 ـ تیر 1392، 57ـ66
نویسنده: على اسدی
- سه شنبه ۶ آبان ۹۳
- ۰۶:۵۰
- ۱۵۷۲
- ۱